![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
بسماللهالرّحمنالرّحيم
و الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقيّةالله فى الأرضين. جمع بسيجيان عزيز استان، با چهرهى نورانى بسيجى و دلهاى انشاءالله نورانىتر، فضاى جلسهى صميمى ما را نورانى كرده است. فضا، فضاى معنويت و صميميت و محبت و خلوص، مثل همهى مجموعههاى بسيجى و فعاليتهاى بسيجى است. برنامههائى كه اجرا شد، برنامههاى بسيار خوبى بود. اين برنامهى ورزش محلى يقيناً بر بسيارى از كارهاى تقليدى ترجيح دارد؛ ورزش پهلوانى است و سرشار از سنتهاى ايرانى و اسلامى است. اين نكات را بايد هميشه به ياد داشته باشيم كه آنچه متعلق به ما و مربوط به خود ماست، با عقايد ما، با ايمان ما آميخته است؛ آنچه وارداتى است، اگر بخواهيم شكل ايمانى و اسلامى و ايرانى به آن بدهيم، بايد اين عناصر را در آن تزريق كنيم. آنچه مربوط به خود ماست، به طور طبيعى پيكرهى آن، پيكرهى دينى و ايمانى است. جمع «حلقههاى صالحين» هم اقدام بسيار خوبى است، كه نمايشى از آن در اينجا ارائه شد. سرودى هم كه اين برادران عزيزِ سرودخوان اجرا كردند، بسيار خوب بود؛ هم مضمون، هم اجرا بسيار خوب و جالب بود. البته توجه داريد، من هم تأكيد ميكنم؛ وقتى ميگوئيد «يا سيدى، يا مولا»، حتماً وجود مقدس امام زمان (سلام الله عليه) در نظر باشد. در مورد بسيج، سخنان زيادى گفته شده است. هرچه ما دربارهى بسيج نكتهيابى كنيم و اين نكتهها را مورد مداقه و تأمل قرار دهيم، زياد نيست؛ همچنان كه در ميدان عمل، هرچه بر روى استحكام بسيج و عمق بخشيدن به ويژگىهاى متعلق به بسيج - كه مخصوص خود آن است - كار كنيم و تكيه كنيم، باز كار زائد انجام ندادهايم. چرا؟ چون كشور از حضور بسيجى در ميدانهاى مختلف، تجربهى خوبى دارد؛ هم در دوران دفاع مقدس، هم پيش از آن، و هم بعد از آن تا امروز؛ كه حالا شرح آن را خود شما ميدانيد، شنيدهايد، بنده هم اشارهاى خواهم كرد. هر جا حضور بسيج و حركت بسيجى در هر ميدانى احساس شده است، ما پيشرفت داشتهايم؛ اين يك تجربهى مهمى است. كشور در آينده مسائل مهمترى در پيش دارد - نميگويم مشكلات مهمتر - ممكن است مشكلات روزبهروز كاهش پيدا كند، اما مسائل مهمترى هست، كارهاى بزرگترى هست. ما كه نميخواهيم به عنوان يك ملت، دور خودمان حصار بكشيم؛ كه اگر اين كار را هم بكنيم، رشد متوقف نخواهد ماند؛ اما نگاه ما، نگاه وسيع است؛ در طول تاريخ و در عرض جهان، اين نگاه، گسترده است. ملتى با يك چنين آرمانهائى، با يك چنين همت بلندى، با يك چنين افق دورى، خيلى مسائل در پيش دارد. اين مسائل احتياج دارد به خصوصياتى كه در مجموعهى بسيج هست. بنابراين راجع به بسيج هرچه گفته شود، مداقه شود، بر روى خصوصيات تكيه شود و تعمق شود، زيادى نيست. اولاً بسيج همزاد انقلاب است. شايد به يك معنا بشود گفت كه حضور بسيجى مردم، خود موجب پيروزى انقلاب شد، يا موجب پديد آمدن انقلاب شد. جوانهاى داوطلب، علاقهمند، قبل از انقلاب در همه جا - در همين شهر بجنورد كه بنده اطلاع دارم - در عرصههائى وارد شدند، ايستادگى كردند، حضور مؤثر پيدا كردند. اين تلاشها در سرتاسر كشور جمع شد، شد حركت عظيم انقلابى ملت ايران. بنابراين به اين معنا، ولادت بسيج، قبل از ولادت انقلاب است؛ اما با پيروزى انقلاب، بسيج به شكل كنونى - كه خصوصيات منحصربهفرد اين پديدهى شگفتآور را عرض خواهم كرد - تولد يافت. بنابراين ميتوان بسيج را همزاد انقلاب معرفى كرد. خب، اين پديده، پديدهى بىنظيرى است. آيا ملتهاى ديگر، انقلابهاى ديگر، حضور مردمى نداشتند، كه شما ميگوئيد حضور بسيج يك پديدهى بىنظير است؟ چرا، در انقلابهاى ديگر، در حوادث بزرگى كه در كشورهاى جهان به وجود آمده است، تودهى مردم حضور داشتند؛ منتها با تفاوتهاى بسيار عميق و تأثيرگذارى. اگر تاريخ را نگاه كنيد، مىبينيد دو انقلاب در اين دو سه قرن اخير در حد انقلاب ما در دنيا معروف است؛ يكى انقلاب كبير فرانسه است، يكى انقلاب كمونيستى در شوروى است. در هر دوى اينها مردم بودند، اما حضور مردم در آن انقلابها - كه پرحجم و انبوه هم بود - با حضور بسيجى در انقلاب ما متفاوت است. من حالا اندكى از خصوصيات حضور بسيجى را عرض ميكنم. اولاً اين مجموعهى عمومىِ مردمى از اول داراى سازماندهى بود؛ اين يك خصوصيت منحصربهفرد است. اين سازماندهى كمك كرد به اين كه اين حركت عظيم مردمى راه خودش را گم نكند. وقتى سازماندهى بود، يعنى هدايت در آن هست، بصيرت در آن هست، تمركز در تصميمگيرى هست، ارادهى مردم هست؛ اما از تندروى، از زيادهروى، از كجروى، از خطاهاى فاحش، جلوگيرى ميكند. مهمتر از اين، خصوصيت ايمان و برخاستن از احساس تكليف شرعى بود. يك وقت احساسات محض، يك انسانى را، يك جمع انسانى را، يك جمعيتى را به يك سوئى حركت ميدهد؛ اين ممكن است، در خيلى جاها هست. اين آدمى كه با احساسات حركت ميكند، هدايت او، زمام و مهار نفس او و حركت او، به دست يك عامل معنوى و درونى و قلبى نيست؛ خيلى اوقات از حد تجاوز ميكند؛ آنجائى كه نبايد دست به كشتار بزند، دست به كشتار ميزند؛ آنجائى كه نبايد ظلم كند، ظلم ميكند. لذا شما ببينيد در همين انقلابهائى كه من اسم آوردم، آنچه كه تاريخ ثبت كرده است - تاريخ خودشان، نه اينكه ما بگوئيم - سرشار و لبريز است از همين خطاها و انحرافها و اشتباهها و تقابلها؛ يك گروه در مقابل يك گروه ديگر قرار ميگرفتند. بله، در انسان مؤمن هم احساسات وجود دارد؛ ما كه بدون احساسات حركت نميكنيم؛ احساس داريم، احساس عاطفى داريم، احساس خشم داريم؛ ليكن اين احساس با ايمان ما كنترل ميشود. جوان بسيجى در برخورد با عنصر منافق، چون اين منافق زن است و نامحرم است، حتّى جان خود را از دست ميدهد، براى اينكه به بدن اين زن مشكوك دست نزند. اينها وجود دارد؛ اين جزو حوادثى است كه مكرر اتفاق افتاده است. دقت نظر بسيجى در مچگيرى از منافق، در موارد زيادى تحقق پيدا ميكند. در بعضى از اين موارد، طرف مثلاً زن است؛ اين جوان بسيجى حاضر نيست از حدود ايمانى تخطى كند. ببينيد، اين حضور ايمان را در اين انسان بسيجى نشان ميدهد؛ اين خيلى مهم است. بله، يك جا به شهيدشدن چهار تا بسيجى مىانجامد؛ اما در نگاه كلى وقتى نگاه ميكنيم، اين خيلى معناى متعالى و مهمى را به ما منعكس ميكند. بنابراين حركت عمومى و تودهاى و سازماندهىشدهى مردم، با هدايت ايمان، با دخالت ايمان پيش ميرود؛ اين از خصوصيات بسيج است. يك خصوصيت ديگر اين است كه همهى قشرها در بسيج حضور دارند؛ شهرى هست، روستائى هست، جوانِ نوخاستهى نوسال هست، پيرمرد كهنسال هم هست. چقدر در جنگ، راديوهاى خارجى و مبلّغين معاند و مغرض گفتند كه جمهورى اسلامى بچههاى نابالغ را به جنگ ميفرستد. بله، بچههاى نابالغ ميرفتند، اما كسى آنها را به جنگ نميفرستاد. آنها مىآمدند با گريه، با زارى، با دست بردن در شناسنامه، با رضايتگرفتن از پدر و مادر به زور گريه، با قاطىشدن بين رزمندگان، خودشان را به جبهه ميرساندند. اينها واقعيت است. پير و جوان، تحصيلكرده و غيرتحصيلكرده در بسيج حضور دارند. در اينجا روشنفكرها يك كنارى نايستادند. در بعضى از اين اجتماعات بزرگى كه در اين انقلابها وجود دارد، گروه روشنفكران قاطى مردم نميشوند. من يك وقتى از يك نمايشنامهى روشنفكرى نقل كردم كه آقائى از بالاى ايوان به حركت مردم نگاه ميكند، اما خودش وارد نميشود، قاطى نميشود. اينجا نخير؛ اينجا كارگر بود، كشاورز بود، دانشجو بود، دانشآموز بود، پزشك بود، نويسندهى مبرّز بود، شاعر برجسته بود، متخصص بود، مخترع بود و هست؛ همه وارد بسيج. شما برويد تشكيلات بسيج را نگاه كنيد، در شهر خودتان هم نگاه كنيد؛ همه جا همين جور است. اينجا ديروز يك جوان مخترعى آمده، خودش را جزو بسيج مخترعين معرفى ميكند. اينها در دنيا نظير ندارد. بسيج مخترعين، بسيج اساتيد دانشگاه، بسيج نويسندگان، بسيج شاعران. گروههاى روشنفكرى، با قوارههاى مختلف، در اين مجموعهى عظيم و پرراز و رمزى كه ما اسمش را «بسيج» گذاشتيم، حضور دارند. جوان هم هست، پير هم هست، زن هم هست، مرد هم هست، متخصص كارهاى صنعتى هم هست، متخصص كارهاى روانشناسى هم هست؛ همه جور انسانى در اين مجموعه حضور دارند. خصوصيت ديگر، پابهركاب بودن است. خب، عزيز من! سى و سه سال از انقلاب ميگذرد. حضور تودهاى در انقلابهاى گوناگون، يك ماه بود، دو ماه بود، حداكثر يك سال بود؛ بعد تمام شد. اينجا هم كسانى كه ميخواستند زندگى را و جمهورى اسلامى را از روى دستورالعملهاى غربى تنظيم كنند و ترتيب بدهند، همين سفارش را ميكردند. اوائل انقلاب سفارش ميكردند كه خيلى خوب، انقلاب تمام شد، مردم بروند خانههاشان. در انقلابهاى ديگر، مردم رفتند خانههاشان؛ اما سى و سه سال از انقلاب ميگذرد، بسيج در صحنه است، در عرصه است، پابهركاب است. آن نسلى كه آن روز وارد بسيج بودند، امروز افراد ميانسال و مسنّى شدهاند، محاسنهاشان سفيد شده؛ نوه دارند، عروس دارند، داماد دارند؛ اما بسيجىاند. آنها پير شدند، اما آيا چهرهى بسيج پير شد؟ ابدا. چهرهى بسيج، چهرهى جوانى است. اين معنايش چيست؟ اين معنايش اين است كه نسلهاى نوظهور و پىدرپى، اين حضور مردمى را از دست ندادهاند، فراموش نكردهاند. آن روز يك عدهاى ميگفتند خيلى خوب، جوان است، اهل هيجان است، جنگ هم يك حادثهى پرهيجان است؛ اين ميكشد طرف جنگ، به خاطر هيجان. امروز كه جنگ نيست، امروز كه هيجان جنگ نيست؛ چرا جوان به ميدان مىآيد؟ اينها مسائل بسيج است. ببينيد، اينها آن نكات ريزى است كه ما وقتى مجموع اين نكات را كنار هم ميگذاريم، به اين نتيجه ميرسيم كه بسيج يك پديدهى شگفتآور و رمزآلود و رازآلود و استثنائىِ نظام جمهورى اسلامى است. اين مجموعه خيلى گرهها را باز كرده است، در خيلى صحنهها حضور داشته است، حضور او اثرگذار و تعيينكننده بوده است. پس ما در آينده هم به اين حضور احتياج داريم. كسانى كه اهل تأمل و تدبرند، حدس بزنند كه چرا در شعارهاى كسانى كه حرف و نفس و حركت خودشان را از راديوى اسرائيل ميگيرند، در درجهى اول، شعار بر ضد بسيج است؟ آيا خودشان ميفهمند كه چرا شعار بر ضد بسيج ميدهند، يا نميفهمند؟ اين را من نميتوانم قضاوت كنم. اما اين، حقيقت كار است. اين كليد طلائىِ حل بسيارى از مشكلات آينده، مورد بغض و عداوت آن كسانى است كه نميخواهند آينده، آيندهى خوبى و سرافرازى و موفقيتآميزى براى نظام جمهورى اسلامى باشد؛ لذا ميخواهند اين كليد طلائى را بشكنند؛ لااقل در چشم من و شما آن را كوچك كنند. البته نخواهند توانست و معلوم است. خب، اين دربارهى خصوصيات بسيج. در اين زمينه خيلى حرف هست. عرض كردم؛ هرچه مداقّه كنيم، نكتهيابى كنيم، در اين نكات تأمل كنيم و آنها را گسترش دهيم تا فكر و فرهنگ جامعه شود، زيادى نيست. مداقه در مورد بسيج - اين پديدهى عجيبى كه خداى متعال به نظام جمهورى اسلامى هديه كرده است - مسئلهى مهمى است. خب، شما جزو بسيجيد. همه بايد افتخار كنند كه جزو مجموعهى بسيجى باشند. كسى كه وارد اين مجموعه ميشود، صلاحيتهائى دارد؛ اين صلاحيتها را نشان داده است، وارد بسيج شده است؛ اين صلاحيتها را بايد حفظ كنيد. آنچه كه من به شما عرض ميكنم - كه شما فرزندان من هستيد، شما جوانان من هستيد - اين است كه اين خصوصيات را بايد حفظ كنيد؛ نه فقط حفظ كنيد، بلكه بايد اينها را تقويت كنيد. يكى از خصوصيات، خودسازى است. ما بايد خودمان را تربيت كنيم. منِ مسنِ پيرمرد هم احتياج دارم خودم را تربيت كنم، خودم را مهار كنم، خودم را حفظ كنم. حركت در جوان سريعتر، تصميمگيرى سريعتر، اقدام سريعتر است؛ بنابراين مراقبت و محافظت و خودسازى هم بسيار حساستر است. خودسازى، كار سهل و ممتنعى است؛ هم آسان است، هم سخت است. اگر در محيطى قرار بگيريم كه مناسب باشد، مساعد باشد، ميشود آسان. شما مثلاً اهل توجهايد، اهل دعا و اهل تضرع و اهل گريه هستيد. گاهى انسان در يك محيطى قرار ميگيرد كه محيط، محيط تضرع و گريه و توجه است؛ همهى دلها به سوى خداست، همهى اشكها جارى است؛ اينجا حالت تضرع براى انسان آسانتر دست ميدهد. اين، محيط مساعد است. محيط مساعد، خودسازى را آسان ميكند. يكى از محيطهاى مساعد، خود مجموعهى حالات دفاع مقدس بود؛ اما محيط مساعد، خود بسيج است. شما كه در اين مجموعه هستيد، در واقع در يك فضاى مساعدى براى خودسازى هستيد. تقوا، خويشتندارى، دورى از گناه، انجام فرائض، نماز خواندن به صورت فرصتى براى انس با خداى متعال، توجه به معانى نماز، حضور قلب، تمركز در حال نماز؛ اينها ابزارهاى خودسازى است. وقتى شما در محيط مساعد قرار ميگيريد، اين ابزارهاى خودسازى بهتر به شما كمك ميكند، بيشتر به شما كمك ميكند. وقتى اينجور شد، توانائى روحى شما بيشتر ميشود؛ هم استقامت شما، ايستادگى شما، صبر شما، توكل شما، هم ابتكار و جوشش درونى شما؛ اينها همه با هم است. ما وقتى وارد يك ميدانى نشدهايم، احساس خوف ميكنيم، هراس داريم؛ استعدادى هم اگر در ما هست، سرپوشيده باقى ميماند؛ اما وقتى اين هراس را شكستيد، خطر كرديد و وارد ميدان شديد، اين استعدادها هم شروع ميكند به سر بر آوردن؛ اينجورى ميشود كه ناممكنها ممكن ميشود. همين طور كه سردار نقدى الان اينجا گفتند، يك جوان دانشجوى كمسال با يك مجموعهى معدودى كه خودش اسم آن را گذاشته تيپ - صد نفر آدم يك تيپند؟! صد و پنجاه نفر آدم يك تيپند؟! او خودش ميگويد تيپ! - ميرود به غرب كشور يا جنوب، با اين تيپ مؤمن و مخلص، در مقابل جبههى دشمن با يك واحد رزمىِ مجهز و يك فرماندهىِ سابقهدار ميجنگد. اين ابزارى ندارد، جز همين ابزارهاى ابتدائى، اما او به برترين ابزارها مجهز است؛ اين تجربهى فرماندهى ندارد، اما او به قدر عمر اين، فرماندهى كرده. اينها در مقابل هم قرار ميگيرند، اين بر او غلبه پيدا ميكند؛ تانك او را مصادره ميكند، امكانات او را مصادره ميكند، پيروز برميگردد. اين با خودسازى به وجود مىآيد. بدون خودسازى نميشود وارد اين ميدانها شد. بعضىها ميترسيدند. بعضىها از پيش قضاوت ميكردند كه نميشود - اصلاً ميگفتند نميشود - هرجا هم حضور بسيجى بود، مخالفت ميكردند. من ميديدم مردان مؤمنِ باصلاحيتِ ارتشِ منظمِ آن روز ما استقبال ميكنند از اين كه مجموعهى بسيج با آنها و همراه آنها باشد؛ اين را من خودم در دوران جنگ مكرر ديدم؛ در پادگان ابوذر، در جنوب، در شمال غرب. خود فرمانده ارتشى اصرار داشت كه مجموعهى بسيجى با او همراه باشند؛ دوست ميداشت، استقبال ميكرد؛ اينجا در تهران يك عدهاى نشسته بودند، نق ميزدند كه آقا چرا اينها وارد شدند؟ چرا بدون اجازه رفتند؟ چرا فلان اقدام را كردند؟ از حضور بسيجى ناراحت بودند. چون اميد نداشتند، مأيوس بودند، ميگفتند نميشود كارى كرد؛ اما وقتى كه وارد شدند، ديدند اين ورود، اميدآفرين است؛ همهى اين استعدادها را جوشش ميدهد. خود حضور بسيجى در عرصهى نبرد، به او يك نورانيتى ميبخشد. معروف بود در دوران دفاع مقدس ميگفتند فلانى نور بالا ميزند، روشن است؛ يعنى بزودى شهيد خواهد شد. اين نورانيتِ حضور بسيجى بود؛ اين را من خودم مشاهده كردم؛ نه يك بار و دو بار. يك موردى كه مربوط به همين استان شماست، بد نيست عرض كنم. يك سرگرد ارتشى كه بعد ما فهميديم ايشان اهل آشخانه است - سرگرد رستمى - به ميل خود، به صورت بسيجى آمده بود در مجموعهى گروه شهيد چمران، آنجا فعاليت ميكرد. بنده مكرراً او را ميديدم؛ مىآمد، ميرفت. يك شبى با مرحوم چمران نشسته بوديم راجع به مسائل جبهه و كارهائى كه فردا داشتيم، صحبت ميكرديم؛ در باز شد، همين شهيد رستمى وارد شد. چند روزى بود من او را نديده بودم. ديدم سرتاپايش گلآلود است؛ اين پوتينها گلآلود، بدنش خاكآلود، صورتش خسته، ريشش بلند؛ اما چهره را كه نگاه كردم، ديدم مثل ماه ميدرخشد؛ نورانى بود. روزهاى قبل، من اين حالت را در او نديده بودم. رفته بود در يك منطقهى عملياتى، آنجا فعاليت زيادى كرده بود؛ حالا آمده بود، ميخواست گزارش بدهد. او بعد از چندى هم به شهادت رسيد. ارتشى بود، اما آمده بود بسيجى وارد ميدان شده بود؛ فعاليت ميكرد، مجاهدت ميكرد، حضور فداكارانه داشت - در همان مجموعهى بسيجىِ شهيد چمران - بعد هم به شهادت رسيد. اين نورانيت را خيلىها ديدند؛ ما هم ديديم، ديگران هم بيشتر از ما ديدند. اين ناشى از همان حضور فوقالعاده است. يك مسئله هم در بسيج، مسئلهى ايثار است. ايثار در لغت، نقطهى مقابل استئثار است. استئثار يعنى هرچه كه وجود دارد، ما براى خودمان بخواهيم. گاهى در بعضى از دعاهاى ائمه (عليهمالسّلام) از مستأثرين شكايت شده است. مستأثرين يعنى آن كسانى كه هرچه هست، براى خودشان ميخواهند؛ دنبال منافع شخصى و دستاندازى به داشتههاى ديگرانند. ايثار، نقطهى مقابل اين است؛ يعنى از سهم خود، از حق خود براى ديگران گذشتكردن، و به نفع ديگران از حق خود صرفنظر كردن. اين خصوصيت در قلههاى بسيج وجود داشته است. و من به شما جوانهاى عزيز عرض كنم؛ سعى كنيد اين خصوصيت را در خودتان تقويت كنيد. ما افراد بشر، دائم در كنار لغزشگاه داريم حركت ميكنيم. جاذبهها ما را به خود فراميخواند. دنبال منافع شخصى حركت ميكنيم. منافع شخصى، ما را جذب ميكند. گاهى به خاطر منافع خودمان، حاضريم حق ديگران را هم پامال كنيم. بايد مراقب خودمان باشيم. خودسازى بسيجى، يكى از خصوصياتش همين است كه بتواند اين روحيه را در خود تقويت كند و پرورش دهد كه ايثار كند. آن قلههاى بسيج كه عرض كرديم، آنهائى هستند كه جان خودشان را در كف دست گرفتند، رفتند براى دفاع از اسلام، براى دفاع از انقلاب، براى دفاع از امام، براى دفاع از كشور، براى حفظ مرزهاى كشور جنگيدند. از خودگذشتگى، بالاتر از اين؟ بيش از اين؟ اين، قلهى ايثار است. پائينتر از اين، صرفنظر كردن و گذشتن از منافع كوتاهمدت مادى است كه ما براى خودمان تعريف ميكنيم. سعى كنيم از منافع شخصى به نفع منافع عمومى، به نفع اسلام، به نفع اهداف والا، صرفنظر كنيم. اين معنايش اين نيست كه به دنيا پشت كنيم؛ نه. دنيا جاى تلاش و فعاليت است؛ هم براى زندگى شخصى، هم براى زندگى عمومى، هم براى ماديات، هم براى معنويات؛ اما آنجائى كه مىبينيم رسيدن به يك حق شخصى معنايش اين است كه از حقوق ديگران عبور كنيم، از قانون عبور كنيم، از انصاف عبور كنيم، اينجا مهار و زمام نفس خود را به دست بگيريم؛ آنچه را كه ميتوانيم به دست بياوريم، به نفع ديگران از آن صرفنظر كنيم؛ اين ميشود ايثار. البته يكى از مسائل مهم، مسئلهى بصيرت است. من به شما عرض بكنم؛ بصيرت در اين دوران و در همهى دورانها به معناى اين است كه شما خط درگيرى با دشمن را تشخيص دهيد؛ كجا با دشمن درگيرى است؟ بعضىها نقطهى درگيرى را اشتباه ميكنند؛ خمپاره و توپخانهى خودشان را آتش ميكنند به سمت يك نقطهاى كه آنجا دشمن نيست، آنجا دوست است. بعضىها رقيب انتخاباتى خودشان را «شيطان اكبر» به حساب مىآورند! شيطان اكبر آمريكاست، شيطان اكبر صهيونيسم است؛ رقيب جناحى كه شيطان اكبر نيست، رقيب انتخاباتى كه شيطان اكبر نيست. من طرفدار زيدم، شما طرفدار عمروئى؛ من شما را شيطان بدانم؟ چرا؟ به چه مناسبت؟ در حالى كه زيد و عمرو هر دو ادعاى انقلاب و اسلام ميكنند، در خدمت اسلام و در خدمت انقلابند. خط درگيرى با دشمن را مشخص كنيم. گاهى هست كه يك نفرى در لباس خودى است، اما حنجرهى او سخن دشمن را تكرار ميكند! خب، او را بايد نصيحت كرد؛ اگر با نصيحت عمل نكرد، انسان با او بايد حد و مرز تعريف كند: خط فاصل. جدا ميشويم. اگر بناست شما با همان احساساتى كه رژيم صهيونيستى نسبت به جمهورى اسلامى دارد - ولو با يك ادبيات ديگرى - بخواهى در مقابل جمهورى اسلامى بايستى و حرف بزنى، خب با رژيم صهيونيستى چه فرقى دارى؟ اگر با همان منطقى كه آمريكا در مقابل جمهورى اسلامى عمل ميكند، شما بخواهى با آن منطق با جمهورى اسلامى تعامل كنى، خب شما با آمريكا فرقى ندارى. اين مسئله جداست. اما يك وقت هست كه نه، اينجورى نيست. ممكن است اختلافات، اختلافات عميقى هم باشد، اختلافات بزرگى هم باشد، اما انسان دشمن را با غيردشمن نبايد اشتباه كند؛ دشمن حساب ديگرى دارد، غيردشمن حساب ديگرى دارد. خط درگيرى با دشمن را بايد ترسيم كرد، مشخص كرد؛ اين بصيرت ميخواهد. بصيرتى كه ما عرض ميكنيم، اين است. يك عدهاى از آن طرف مىافتند، يك عدهاى از اين طرف مىافتند. يك عدهاى با دشمن هم معاملهى دوست ميكنند، فرياد دشمن را هم نميشناسند، چون از حنجرهى ديگرى در مىآيد؛ يك عده هم از اين طرف، هركسى كه اندك اختلاف سليقهاى با آنها دارد، به حساب دشمن ميگذارند! بصيرت، آن خط وسط است؛ آن خط درست است. اسم رقيب انتخاباتى را آورديم. انتخابات در پيش است؛ البته نزديك نيست. بعضى از حالا وارد عرصهى انتخابات ميشوند. نه، ما اين را اصلاً تأييد نميكنيم؛ هر چيزى در وقت خود، در جاى خود. ليكن آن چيزى كه در مورد انتخابات خواستهى ماست، فكر ماست، آرزوى ماست، اين چند چيز است:اول اينكه شركت مردم در انتخابات، يك مشاركت عظيمى باشد؛ اين مصونكننده است. همهى تلاش دستاندركاران، امروز و فردا و روز انتخابات و در اثناى مقدمات و مؤخرات، بايد اين باشد: حضور مردم، حضور گستردهاى باشد. ديگر اينكه از خدا بخواهيم و خودمان هم چشممان را باز كنيم؛ كارى كنيم كه نتيجهى انتخابات، يك گزينش خوب و همراه با صلاح و صرفهى انقلاب و كشور باشد. اين معنايش اين نيست كه اگر ما كسى را نپسنديديم، با او بداخلاقى كنيم، برخورد تند و سخت و غلط بكنيم؛ نه. آن كسانى كه خودشان را صالح ميدانند، براى خودشان اهليت قائلند، وارد ميدان شوند. ما هم كه ميخواهيم انتخاب كنيم، نگاه كنيم، حقيقتاً با معيارهائى كه معتقديم و بين همهى ماها مشترك است، بسنجيم. شايد بشود گفت كه بين همهى ايرانىها - معتقدين به انقلاب - اين معيارها تقريباً مشترك است. در هر كسى كه اين معيارها را مشاهده كرديم، كوشش كنيم، تلاش كنيم، كار كنيم - كار سالم - كه انتخابات به سمت انتخاب يك چنين كسى برود. نكتهى اساسى سوم - كه امروز من به همين اندازه اكتفاء ميكنم؛ البته بعدها ممكن است حرفهاى زيادى در مورد انتخابات داشته باشيم - اين است كه انتخابات براى كشور مايهى آبروست، مايهى افتخار است. همه مراقب باشند كه انتخابات مايهى بىآبروئى براى كشور نشود؛ آنطورى كه در سال 88 يك عدهاى سعى كردند انتخابات را مظهر اختلافات وانمود كنند، جنجال سياسىِ طبيعىِ انتخابات را تبديل كنند به يك فتنه؛ كه البته ملت ايران در مقابلش ايستاد و هر وقت هم شبيه آن اتفاق بيفتد، ملت در مقابل آن خواهد ايستاد. البته سلامت انتخابات هم مسئلهى اساسى و مهمى است. منتها فرض ما بر اين است كه مسئولين كشور با وجدان اسلامى و الهى وارد ميشوند و انتخابات ما سالم است. در گذشته هم كه در دولتهاى مختلف انتخابات انجام گرفته است - چه انتخابات رياست جمهورى، چه انتخابات مجلس، چه ديگر انتخابها - فرض ما بر اين بوده است كه انتخابات، انتخابات سالمى است. البته مراقبتهاى گوناگون از جهات مختلف لازم است انجام بگيرد. از خداوند متعال ميخواهيم كه اين آزمايش را هم براى ملت عزيز ما مبارك فرمايد. پروردگارا! رحمت و فضل خودت را بر اين جوانان عزيز نازل كن. پروردگارا! بازوان نيرومند نظام، يعنى بسيج را روزبهروز نيرومندتر كن. ذكر خود، ياد خود، خشوع در مقابل خود را بر دلهاى ما ارزانى بدار. پروردگارا! مرگ ما را در راه خودت و براى خودت قرار بده. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى كن. روح مطهر شهيدان و روح امام شهيدان را از ما راضى و خشنود بفرما. والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
برچسب ها : بیانات رهبری ,
بسماللّهالرّحمنالرّحيم
روز شيرين و مطلوبى براى بنده است كه در جمع شما عزيزان، برادران، جوانان و نورديدگان نيروهاى مسلح در اينجا حضور پيدا كنم و شما را از نزديك ببينم و جملاتى با شما سخن بگويم و از مظاهر انگيزه و تحرك و دلهاى پاك و نورانى شما بهرهمند شوم. روز ارتش بر شماها مبارك باد. اميدوارم كه هر كدام از شماها -كه شايد بشود گفت عموماً جوان هستيد و دورانهاى خوب زندگى را ميگذرانيد- انشاءاللّه براى آيندهى كشور، عزت كشور، سربلندى و اقتدار اين ملت، يك مظهرى، يك سنگرى، يك نمونهى عالىاى باشيد و خداى متعال اينگونه مقدر كند. خب، بحمداللّه نيروى زمينى ارتش رشد و بالندگى پيدا كرده؛ انسان اين را احساس ميكند. اين حركت، اين روند مبارك، از آغاز پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نظام جمهورى اسلامى شروع شد. نه اينكه كسى تصور كند كه در دوران رژيم طاغوت، در بين ارتش، نيروهاى مؤمن نبودند يا كم بودند؛ نه، اينجور نيست. بنده همان موقع هم با بعضى از ارتشىها مرتبط بودم - با بعضى ارتباط دوستى داشتيم، با بعضى ارتباطهاى انقلابى و مبارزاتى داشتيم - آن روز هم در بدنهى ارتش، انسانهاى مؤمن، علاقهمند و صادق كم نبودند؛ انسان اينها را در مناسبتهاى مختلف، در جاهاى مختلف ميديد؛ كه بنده ديده بودم. رفقاى ديگرى هم بودند كه آنها هم با بدنههائى، با گوشههائى آشنا بودند. منتها جهتگيرىهاى افراد يك معنا دارد، جهتگيرى سازمان و كليت، يك معناى ديگرى دارد. وقتى جهتگيرى كليت يك جامعه، يك سازمان، يك مجموعه غلط بود، تلاشهاى فردى هرچه هم در آن جامعه انبوه باشد، نتيجهى خودش را نخواهد بخشيد. آن روز اينجورى بود. از امام صادق (عليهالسّلام) نقل شده است - علىالظاهر از امام صادق (عليهالسّلام) است كه ايشان حديث قدسى را روايت ميكنند - كه فرمودند: «لأعذّبنّ كلّ رعيّة فى الاسلام اطاعت اماما جائرا ليس من اللّه عزّ و جلّ و ان كانت الرّعيّة فى اعمالها برّة تقيّة».(1) مضمون حديث اين است: اگر سررشتهى نظام يك جامعه به دست انسانهاى فاسد و ناباب و ستمگر و منحرف باشد، حركات مؤمنانهى افرادى كه در اين جامعه هستند، به جائى نميرسد؛ و اگر در آنچنان جامعهاى كسانى تسليم باشند و از آن ستمگران اطاعت كنند، خدا آنها را هم عذاب ميكند. البته در همين حديث، عكسش هم هست: «و لأعفونّ عن كلّ رعيّة فى الاسلام اطاعت اماما هاديا من اللّه عزّ و جلّ و ان كانت الرّعيّة فى اعماها ظالمة مسيئة»؛ كه حالا اينها شرح دارد، نميشود با همين ظاهر اكتفاء كرد. خلاصهى مطلب و جان مطلب اين است كه اگر چنانچه در يك نظامى، در يك مجموعهاى، در يك كشورى، در يك جامعهاى، حاكميت و نظام، نظام الهى است، نظام عادلانه است، آن كسانى كه اطاعت از اين نظام ميكنند، مورد عفو الهى هستند؛ ولو خطاهائى هم داشته باشند. شما ميتوانيد اين را در مقياس يك كشور، در مقياس يك امت، در مقياس يك جامعه محاسبه كنيد؛ در مقياس يك سازمان، مثل سازمان ارتش هم ميتوانيد اين را ملاحظه و محاسبه كنيد. آن روز ارتش در تصرف نااهلان بود؛ اما وقتى حركت مردم آغاز شد، اين بدنهى مؤمن و معدودى از عناصر سطح بالاى مؤمن، راه خودشان را شناختند و جاى خودشان را پيدا كردند. از همان روزهاى اول پيروزى انقلاب، افرادى آمدند به عناصر انقلابى كمك كردند، براى اينكه بتوانند با ارتش زبان مشتركى پيدا كنند و با هم حرف بزنند. خب، همديگر را نميشناختند؛ نه مسئولين، نه انقلابيون، نه مبارزين، نه روحانيون، نه قشرهاى دانشگاهى با ارتش سر و كارى نداشتند؛ زبان مشتركى نداشتند. به بركت انقلاب، اين زبان مشترك ايجاد شد. امروز ارتش يكى از مردمىترين نهادهاى كشور ماست. بين نهادهاى گوناگونى كه ساختار كشور و نظام را تشكيل دادهاند، وقتى ارتش را نگاه ميكنيم، مىبينيم يكى از نزديكترين به آحاد مردم، به تمايلات مردم، به احساسات مردم، و يكى از نزديكترين به كمك به حركت عمومى مردم است؛ اين خيلى چيز قيمتدار و باارزشى است. درست است كه ارتشها در دنيا با شعار حفظ منافع ملى به وجود مىآيند و به كار گرفته ميشوند، اما واقعاً همين جور است؟ ارتش آمريكا در عراق، ارتش آمريكا در افغانستان، منافع ملى آمريكا را حفظ كرد؟ ملت آمريكا از اشغال افغانستان سود برد؟ از كشتار مردم افغانستان خرسند و راضى شد؟ از اين كه سربازان مزدورش بيايند مردم را به گلوله ببندند، بعد جنازههاشان را مثله كنند، بعد با اجزاى بدن آنها عكس يادگارى بگيرند، منافع آمريكا تأمين شد؟ اگر كسى از سران رژيم ايالات متحده بپرسد آقا شما اين ارتش وسيع را، اين تجهيزات مدرن و فوق مدرن را براى چه ميخواهيد، جوابشان اين است: براى منافع ملى. اما آيا راست ميگويند؟ همه جاى دنيا تقريباً همين جور است. البته من ادعا نميكنم تحقيقاً اينطور است - چون اطلاع كاملى نداريم؛ ممكن است در گوشه و كنار، اين حرف مورد نقض هم داشته باشد - اما آنچه كه ما ديديدم و شناختيم، غالباً در دنيا همين جور است؛ ارتشها به اسم منافع ملى تشكيل ميشوند، اما در خدمت منافع ملى نيستند؛ در خدمت جاهطلبىهاى سياسىاند. در طول تاريخ هم همين جور بوده. از اينجا بلند شوند، بيش از يك ميليون سرباز را بردارند ببرند طرف يونان - اينها افتخارات تاريخىِ طاغوت ماست؛ خشايار شاه - براى اينكه بتوانند يونان را بگيرند؛ بعد هم شكستخورده و كشتىشكسته و نابودشده برگردند به كشور. اينها براى منافع ملى نبوده. در طول تاريخ، ارتشهاى دنيا - تا آنجائى كه ما اطلاع داريم و تاريخ به ما نشان ميدهد و من و شما ميتوانيم دسترسى پيدا كنيم و امروز هم در دنيا مشاهده ميكنيم - غالباً همين جور بودهاند؛ يا در خدمت قدرتطلبىهاى شخصى بودهاند، يا در خدمت حفظ قدرتهاى طاغوتى. اوائل انقلاب، در يكى از اين كاخهاى سلطنتى كه يك بخشى از نيروى ارتش را آنجا براى پاسدارى متمركز كرده بودند، يك تابلوئى آن بالا زده بودند كه مضمونش اين بود: ما - يعنى ارتش - اصلاً براى حفظ جان اين طاغوت تشكيل شدهايم! خب، اين خيلى فاصله دارد با منافع ملى. اگر ما در دنيا ارتشى را پيدا كنيم كه اعتقاداتش مثل اعتقادات مردم، احساساتش مثل احساسات مردم، خودش نه در خدمت اشخاص و افراد، بلكه در خدمت مردم و در خدمت منافع ملى به معناى حقيقى باشد، اين ارتش خيلى ارزش دارد؛ اين ارتش شمائيد. من مورد ديگرى را واقعاً سراغ ندارم. حالا در اين كشورهائى كه تازه انقلاب كردهاند، ببينيم چه به ثمر خواهد نشست و چه كار خواهند كرد؛ ولى تا الان من واقعاً چنين ارتشى سراغ ندارم؛ ارتشى كه نه در خدمت قدرتطلبىهاى شخصى است، نه براى شخص ميميرد. اين را من بايد تأكيد كنم؛ نه خدا راضى است، نه احكام اسلام اجازه ميدهد كه ما بگوئيم ارتش ما، يا نيروهاى مسلح ما، يا عناصر ما، براى خاطر فلان آدم بميرند؛ نه. بله، براى خاطر اسلام، همه بميرند؛ فلان آدم هم براى خاطر اسلام بميرد. براى برافراشته نگهداشتن پرچم استقلال كشور - كه كشور اسلامى است - همه آماده باشند براى مردن در اين راه؛ كه اين مردن، اسمش شهادت است. در اين صورت، اين ارتش ميشود ارتش الهى و معنوى؛ اين ارتش ميشود ارتش اسلامى؛ اين همان شجرهى طيبهاى است كه بنده گفتم. از اول انقلاب تا امروز، هدف اين بوده. و خوشبختانه ما به اين هدف، هى نزديك و نزديكتر شدهايم؛ اين را من به شما عرض بكنم. من از نزديك ناظر اين حركت طولانىِ سى و چند سالهى ارتش هستم. در اولين مراسم 29 فروردين، بنده حضور داشتم. آن وقتى كه امام در سال 58 در بيمارستان بسترى بودند، همان جا جلوى بيمارستان جايگاه درست كردند و دستههائى از ارتش آمدند آنجا رژه رفتند و روز ارتش به وسيلهى امام اعلام شد. من اوضاع ارتش را مىبينم. در بين شما جمعى كه اينجا حاضريد - آنهائى كه از سى سال پيش به اين طرف در ارتش بودهاند - شايد كسى نباشد كه من در مراسم فارغالتحصيلى او شركت نكرده باشم. علىالظاهر بنده در همهى مراسم فارغالتحصيلىِ يكايك شماها و گرفتن درجه، حضور داشتم؛ شماها كه دانشكده رفتيد و افسر شديد و روى دوشتان درجه نصب شده. من نگاه ميكنم، مىبينم كه امروز ارتش ما از بيست سال پيش، از پانزده سال پيش جلوتر رفته؛ از اول انقلاب كه خيلى جلوتر رفته. اين يك حركتِ خوب است؛ اين حركت را بايستى استمرار بدهيد. اين حركت، حركتى است كه سعادت دنيا و آخرت در آن است. امروز يك جريانى در دنيا به وجود آمده است كه همه دانستهاند و شناختهاند كه اين جريان با نظام سلطه مخالف است. ما با اشخاص مسئلهاى نداريم - اشخاص مال اين طرف دنيا، مال آن طرف دنيا؛ بالا، پائين - مسئله، مسئلهى نظام سلطه است. نظام سلطه يعنى چه؟ يعنى آن سازوكارى در دنيا كه كشورها و ملتهاى دنيا تقسيم ميشوند به دو قسم: سلطهگر و سلطهپذير. حالا بعضىها از همين سلطهگران خبيث، اين معنا و اين مضمون را كتمان و انكار ميكنند، به زبان نمىآورند؛ اما بعضى هم روى بلاهت ذاتىاى كه دارند، اين را به زبان مىآورند؛ مثل آن رئيس جمهور قبلى آمريكا كه صريح گفت: در قضيهى افغانستان و قضيهى برجهاى دوقلو و اين چيزها، هر كس با آمريكا نيست، عليه ماست! خب، اين حماقت است. سلطهگران دنيا رابطهشان را با جهان اينجورى تنظيم ميكنند؛ سلطهپذير بايد بود. مشكل دستگاههاى قدرتمندِ سلطهگر دنيا اين است كه امروز يك جريانى در عالم به وجود آمده كه با اين سازوكار مخالف است. در مركز اين جريان، ايران اسلامى است؛ شماهائيد. ايران اسلامى صبرش هم زياد بود. روز اوّلى كه ما اين حركت را شروع كرديم، از هيچ جاى دنيا تجاوبى نشد. ما خيال ميكرديم كه برخى از ملتها خيلى زود به اين حركت خواهند پيوست، اما اينجور نشد. بعد از گذشت سالها، بتدريج و آرام آرام، خوب اين فكر به جسم ذهن ملتها فرو رفت؛ آرام آرام ساخته شدند، ساخته شدند، تا يك وقت يك امكانى به وجود آمد. همهى حركتهاى تاريخى اينجورى است. حركتهاى تاريخى اگرچه به نظر دفعى مىآيد، اما هيچكدام دفعى نيست، تدريجى است؛ منتها منتظر يك نقطهى نشتر خوردن است؛ يك حادثهاى پيش بيايد، يك قضيهاى اتفاق بيفتد، ناگهان آن استعداد، آن نيروى متراكم شدهى فنرِ جمع شده، خودش را نشان ميدهد و آزاد ميكند؛ ميشود مثل مصر، مثل بقيهى جاها. سى سال طول كشيده تا ما به اينجا رسيديم. بنابراين، اين حركت، يك حركت مهمى است. استعمارگران و قدرتگران، به معناى واقعى كلمه، از اين حركت ميترسند. اين شاخ و شانه كشيدنها، شلتاق كردنها و تحريمها و دعواها و تهديدها و اينها همهاش از روى ترس است. من ادعا نميكنم اينها از جمهورى اسلامى بالخصوص به عنوان يك دولت يا به عنوان يك ارتش ميترسند؛ مسئله اين نيست؛ از اين حركت ميترسند؛ از اين پديدهى بىسابقه و براى آنها بكلى ناشناخته، ميترسند. و اين حركت در اينجاست كه هى دارد تپشش افزايش پيدا ميكند، هى دميده ميشود، روزبهروز تجديد ميشود. آنها از جوانهاى مؤمن ما، از جوانهاى عازم ما، از احساسات ملىِ در اوج ما، كه همراه با معرفتِ خوب است - نميگوئيم عالى - ميترسند. امروز سطح معرفت و سطح بصيرت در كشور ما انصافاً خوب است. شما بخشى از اين مجموعهى حساس و مهم هستيد -نيروهاى مسلح حساسند- اين را بايد حفظ كنيد، اين را بايد ادامه دهيد. من الان در جمع فرماندهان محترم يك جملهاى را از قول يك فرمانده نظامى نقل كردم. او اوائل انقلاب آمد پيش من، يك جملهاى گفت، من خيلى از اين جمله خوشم آمد - و درست است - كه تا حالا هم يادم مانده است. گفت: در فرماندهى، عنصرى يا جزئى از رهبرى وجود دارد. شماها فرماندهان آيندهى نيرو و ارتش هستيد؛ بايد قدرت رهبرى را در خودتان تقويت كنيد. فرماندهى، يعنى بكن و نكن، امر و نهى؛ رهبرى، يعنى حركت، رفتار و نشان دادن شاخصهائى كه جاى آن بكن و نكن را بگيرد؛ بدون بكن و نكن، حركت ايجاد كند؛ حركتى از روى دل. به جاى ارتباط گرفتن با جسمها، بايد با دلها ارتباط وجود داشته باشد؛ اين را بايد در خودتان به وجود بياوريد و در خودتان تقويت كنيد. اگر اين شد، آن وقت پيروزى براى كشور ما و براى ملت ما حتمى است. يعنى در لحظات دشوار و لحظات سخت، اين احساس و اين حالت به كمك انسان مىآيد. و من در اين خصوص، نمونههائى را ديدم. حالا بعضى از چهرهها كه خب، خيلى معروفند و اينها را همه ميشناسند؛ شهيد صياد شيرازى، شهيد بابائى؛ اينهائى كه از اول جنگ تا آخر جنگ بودند و به شهادت رسيدند؛ اما در بدنه هم من افراد زيادى را از اين قبيل ديدم؛ در نيروهاى مسلح، در دوران جنگ؛ هم در خود جبهه، هم در جلسات تصميمگيرى و تصميمسازى در پشت جبهه؛ اين هم خيلى مهم است. غالباً حركاتى كه در صفوف مقدم انجام ميگيرد، ناشى است از عزمها و ارادههائى كه خيلى از آن ارادهها در پشت جبهه منعقد ميشود و شكل ميگيرد. اگر اين ارادهها صادقانه باشد و بتواند خودش را به لايههاى جلو برساند، آن وقت آن شجاعتها اتفاق مىافتد؛ كه انسان گاهى اوقات اين شجاعتها را به طور بارز و برجسته مشاهده ميكرد. اينها را بايستى در نظر داشته باشيد. به هر حال نيروى زمينى مهم است. در مجموعهى ارتش، نيروى زمينى، يك بخش بسيار مهمى است. هميشه گفته ميشد كه ستون فقرات ارتش، نيروى زمينى است. ممكن است در جنگهاى متعارفِ امروز دنيا توقع درگيرىهاى زمينى كمتر باشد - كمااينكه واقعاً هم همين جور است؛ الان بخش دريائى و بخش پدافند و اينها، درگيرىهاى احتمالىشان بيشتر است - ليكن نيروى زمينى بايستى هميشه آمادگىهاى حقيقى خودش را حفظ كند و ارتقاء ببخشد. آمادگى حقيقى، يعنى ايمان، انگيزه، آموزش، سواد رزمى، تخصصهاى لازم، آمادهبهكارى و استحكام شخصيت. شخصيت اخلاقى و شخصيت رفتارى بايد داراى آنچنان استحكامى باشد كه جاذبههاى گوناگون و فريبنده نتواند آن را تحت تأثير قرار بدهد و آن را ذليلِ خودش كند. گاهى اوقات بعضى از جاذبههاى زندگى، انسانها را ذليل ميكند. انسان بعضىها را مىبيند كه براى خاطر پول ذليل ميشوند، براى خاطر مقام ذليل ميشوند، براى خاطر انگيزههاى جنسى ذليل ميشوند؛ اين ذلت انسان است. عزيزترين و مقتدرترين انسانها آن كسانى هستند كه اين جاذبهها آنها را ذليل نكند. البته اين معنايش پشت كردن به جاذبههاى زندگى نيست؛ اين معنايش مقهور جاذبهها نشدن است؛ والّا اسلام نه ميگويد شما حتماً پول نداشته باشيد، نه ميگويد شما مقامى نداشته باشيد، نه ميگويد شما از اين جاذبههاى گوناگون بهرهمند نشويد؛ اما اسير اينها نبايد بشويد، مقهور اينها نبايد بشويد، ذليل اينها نبايد بشويد؛ بايد قدرت مقاومت و ايستادگى داشته باشيد، بايد قدرت امتناع داشته باشيد. اين، شما را آماده ميكند. خب، با شما دوستان و برادران و جوانان و فرزندان عزيز من حرف كه زياد است؛ ولى وقت هم خيلى نيست. اميدواريم انشاءاللّه خداوند متعال شماها را موفق و مؤيد بدارد. پروردگارا! بركات خودت را بر اين جمع نازل كن. پروردگارا! بركات خودت را بر ملت ايران نازل كن؛ بركات و فضل خودت را بر نيروهاى مسلح ما، بر ارتش جمهورى اسلامى نازل بفرما. پروردگارا! مهربانى و پيوند و اخوت و دوستى و صميميت را بين سازمانهاى نيروهاى مسلح، از ارتش و سپاه و بسيج و نيروى انتظامى و ديگران، مستحكمتر از هميشه بگردان. پروردگارا! به محمد و آل محمد، ما را از جملهى آن بندگانى قرار بده كه فرمودى: «رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه».(2) پروردگارا ! ما را از جملهى آن بندگانى قرار بده كه وعدهى دفاع و حمايت از آنها را دادى. پروردگارا! دعاى ولىعصر (ارواحنا فداه) را شامل حال ما و مستجاب دربارهى ما بفرما. والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
برچسب ها : بیانات حضرت آقا , ![]() ![]() ![]() موضوعات
![]() ![]() ![]() همراه رهبر |
|